ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
صدای من رو میشنوید از اولین روز امتحانات و پس از امتحان ایمونولوژی. دوهفتهی اخیر، روزهای بسیار سختی رو سپری کردم. علتش هم استرس و اضطرابی هست که در وجود من بسیار عمیقه و ناشی از الگوها و طرحوارههای متعدد هست. هرچه که هست این روزها نمود جسمی و روحی وحشتناکی داشته و تا حد زیادی کارهای روزمرهی مهمم رو مختل کرده.
فرجهها رو هم به همین دلیل از دست دادم. یعنی حتی اگه تفریح کرده بودم، نمیگفتم از دست دادم و حیف شد و... چون به نظرم همین تفریح میتونه مفید باشه اما اینکه تماما استرس فرساینده رو تحمل کنی شرایط فوقالعاده دردناکیه که درکش برای همه ممکن نیست.
این شد که امروز بعد از امتحان بلافاصله رفتم مطب دکتر که یکی از اساتید دانشگاه خودمون هم هست و ویزیت شدم. امیدوارم که شرایط بهتر بشه.
•••••••••••••••••••••••
داشتم با درمانگرم -اینجا بهش میگیم مرهم- در مورد شرایط اخیر صحبت میکردم؛ یه چیزی گفت که قبلا هم تو صحبت با کوچ توسعهی فردیم -اینجا بهش میگیم سان- در موردش بحث کرده بودیم و اون اهمیت پذیرشه. میگفت وقتی ما میپذیریم که قراره یه سه هفتهی پرفشار رو داشته باشیم و قراره در این مدت برای امتحان حجم مطلب زیادی رو مرور کنیم، این پذیرش باعث میشه تو مغز ما مسیرهای سیناپسیای شکل بگیره برای اینکه این شرایط رو کنترل و مدیریت بکنه. در مقابل این شرایط، قبول نکردن و صرفا جنگیدن و حرص خوردن تو همچین شرایطیه. مدام با خودت دعوا کنی که چرا اینطوری خوندی و چرا بهتر نخوندی، چرا فلان استاد اینطور درس داد؟ چرا هماهنگی آزمونها اینطوریه و... . توی این شرایط توان مدیریت کردن خیلی کمتره و این از معجزههای پذیرشه. پذیرش تو ابعاد مختلفی تو زندگی من نمود داشته، شاید اگه فرصتش بود بیشتر اینجا در موردش بگم.
پ.ن: مرهم و سان اسمهای مستعار هستن. هنوزم اسمهای مستعار داریم. امیدوارم گیج نشید.
امتحان چکار کردی به اصطلاح قدیمی ها شیری یا روباه
فعلا که نمرهها نیومده. خودمم نمیدونم چیکار کردم. در واقع بلاتکلیفم.